فهرست مطالب

مجله غدد درون ریز و متابولیسم ایران
سال بیست و چهارم شماره 3 (پیاپی 123، امرداد و شهریور 1401)

  • تاریخ انتشار: 1402/03/08
  • تعداد عناوین: 6
|
  • نگار برومند، فروغ احمدی مجاوری، ذلیخا کرم الهی* صفحات 149-155
    مقدمه

    رتینوپاتی دیابتی یکی از مهم ترین عوارض دیابت نوع 1 و 2 و از عوامل اصلی ایجاد نابینایی در افراد 20 تا 74 ساله می باشد. مطالعه حاضر با هدف تعیین شیوع رتینوپاتی در مبتلایان به دیابت قندی نوع 2 تازه تشخیص داده شده، در مرکز دیابت بیمارستان 5 آذر گرگان انجام شد.

    مواد و روش ها

    در این مطالعه توصیفی تحلیلی و مقطعی، 260 بیمار مبتلا به  دیابت نوع 2 مراجعه کننده به مرکز دیابت بیمارستان 5 آذر وارد مطالعه شدند. اطلاعات جمعیت شناختی، سطح قند خون ناشتا و هموگلوبین گلیکوزیله از پرونده بیماران استخراج گردید. نتایج معاینات چشمی بیماران؛ از جمله بررسی ته چشم، حس قرنیه و فشار چشم نیز ثبت و  جمع آوری گردید. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار 16 SPSS و آزمون های تی مستقل، مربع کای و تحلیل واریانس، با در نظر گرفتن سطح معنی کمتر از 0/05، صورت گرفت.

    یافته ها

    شیوع رتینوپاتی دیابتی 34/23 % (89 نفر) بود که تعداد 81 نفر (68/5 %) رتینوپاتی غیر پرولیفراتیو داشتند. سن (0/044=P)، سطح سرمی هموگلوبین گلیکوزیله (0/014=P) و سطح سرمی قند خون ناشتا (0/032=P) با رتینوپاتی دیابتی رابطه آماری معنی دار داشتند. افزایش فشار چشم در بیماران دارای رتینوپاتی دیابتی؛ به طور معنی داری بالاتر از افراد دیابتی بدون رتینوپاتی بود (0/001=P).

    نتیجه گیری

    با توجه به شیوع بالای رتینوپاتی در بین بیماران مبتلا به دیابت نوع 2، بررسی و پیگیری این بیماران می تواند عاملی موثر در کاهش آسیب چشمی ناشی از  دیابت باشد.

    کلیدواژگان: دیابت قندی نوع 2، رتینوپاتی دیابتی، عوارض دیابت
  • مطهره نواب، سمیه حسین پور نیازی*، پروین میرمیران، جلال الدین میرزای رزاز، فریدون عزیزی صفحات 156-166
    مقدمه

    هدف از این مطالعه بررسی ارتباط بین مصرف غلات تصفیه شده و غلات کامل با خطر بروز عوامل تشکیل دهنده سندرم متابولیک در افراد بزرگسال بود.

    مواد و روش ها

    در این مطالعه آینده نگر، مصرف غلات کامل و غلات تصفیه شده در 1452 فرد شرکت کننده در مطالعه قند و لیپید تهران، با استفاده از پرسش نامه بسامد خوراک روا و پایا اندازه گیری شد. اجزای تشکیل دهنده سندرم متابولیک بر اساس معیارهای کارگروه درمانی بزرگسالان تعریف شد. برای بررسی ارتباط دریافت انواع غلات با اجزای تشکیل دهنده سندرم متابولیک؛ از مدل رگرسیونی کاکس استفاده گردید.

    یافته ها

    میانه دریافت غلات کامل 121/7 گرم در روز و میانگین غلات تصفیه شده 202/2 گرم در روز بود. پس از تعدیل متغیرهای مخدوش کننده ارتباط مستقیم و معنی داری بین دریافت غلات تصفیه شده با بروز افزایش تری گلیسرید سرم (نسبت خطر 1/03، فاصله اطمینان: (2/18-1/31))، چاقی شکمی (نسبت خطر 1/33، فاصله اطمینان: (1/75-1/02))، پر فشاری خون (نسبت خطر 1/33، فاصله اطمینان: (1/75-1/01)) و کاهش لیپوپروتیین پرچگال  (HDL) (نسبت خطر؛ 1/52؛ فاصله اطمینان: (1/84-1/25))، مشاهده شد. دریافت غلات کامل هیچ ارتباطی با اجزای تشکیل دهنده سندرم متابولیک نداشت.

    نتیجه گیری

    کاهش مصرف غلات تصفیه شده می تواند از بروز عوامل تشکیل دهنده سندرم متابولیک پیشگیری نماید.

    کلیدواژگان: غلات کامل، غلات تصفیه شده، اجزای تشکیل دهنده سندرم متابولیک
  • پریسا خبیری*، محمدرحمان رحیمی، ایرج رشیدی، ارشاد ندایی صفحات 167-177
    مقدمه

    هدف پژوهش حاضر بررسی اثر تمرین هوازی و مکمل عصاره سیر کهنه بر سطوح پلاسمایی فتویین A و مقاومت به انسولین بود.

    مواد و روش ها

    چهل سر موش صحرایی نر اسپراگ داولی، به مدت 9 هفته تحت رژیم غذایی پرچرب (32 سر) و رژیم غذایی استاندارد (8 سر) قرار گرفتند. پس از القا چاقی در موش های گروه تغذیه با رژیم غذایی پرچرب، موش های این گروه به 4 زیر گروه شامل: شاهد چاق (OC)، مکمل دهی با عصاره سیر کهنه (AGE)، تمرین هوازی (AT) و مکمل دهی با عصاره سیر کهنه+تمرین هوازی (AGE+AT) تقسیم شدند و مداخله به مدت 8 هفته ادامه یافت. موش های گروه تغذیه با رژیم غذایی استاندارد (C) نیز به مدت 8 هفته به رژیم غذایی خود ادامه دادند. عصاره سیر کهنه روزانه با دوز 600 میلی گرم بر کیلوگرم از طریق گاواژ به موش ها خورانده می شد. تمرین هوازی نیز شامل پنج روز دویدن در هفته روی تردمیل بود. 48 ساعت پس از آخرین مداخله و پس از 12 ساعت ناشتا، نمونه های خونی جمع آوری شدند و سطوح فتویین A، انسولین و گلوکز پلاسما مورد سنجش قرار گرفتند.

    یافته ها

    سطوح فتویین A پلاسما به دنبال تمامی مداخلات (AGE، AT، AGE+AT) در مقایسه با OC کاهش معنی دار نشان داد (به ترتیب 4/42±26/38، 19/8درصد، 3/50±22/87، 30/5درصد، 2/20±17/21، 47/7 درصد، در مقایسه با 6/56±32/93. به ترتیب0/020p=، 0/001p=، 0/001p=). انسولین پلاسما نیز به دنبال تمامی مداخلات کاهش معنی دار نشان داد (به ترتیب 0/13±1/04، 33/3 درصد، 0/15±0/73، 53/2 درصد، 0/13±0/66، 57/6 درصد، در مقایسه با 0/13±1/56، تمامی مداخلات 0/001p=). گلوکز پلاسما تنها به دنبال AGE+AT کاهش معنی دار نشان داد (6/20±112/65 در مقایسه با 7/85±127/60، 11/7 درصد، 0/001p=). مقاومت به انسولین نیز به دنبال تمامی مداخلات کاهش معنی دار نشان داد (به ترتیب 0/04±0/31، 36/7درصد، 0/04±0/22، 55/1 درصد، 0/04±0/18، 63/2 درصد، در مقایسه با 0/04±0/49، تمامی مداخلات 0/001=p).

    نتیجه گیری

    به نظر می رسد که هردوی مکمل دهی با عصاره سیر کهنه و تمرین هوازی در کاهش فتویین A پلاسما و بهبود مقاومت به انسولین موثر هستند. با این حال، تمرین هوازی به تنهایی و ترکیب تمرین هوازی+مکمل دهی با عصاره سیر کهنه اثرات بیشتری را در مقایسه با مکمل دهی با عصاره سیر کهنه نشان دادند.

    کلیدواژگان: تمرین ورزشی، چاقی، هپاتوکین، عصاره سیر کهنه
  • مهدی زارعی*، زینب کدخدا، علی یعقوبی صفحات 178-187
    مقدمه

    اصلاح سبک زندگی از طریق تغییر رژیم غذایی به همراه تمرین ورزشی رویکرد اصلی در درمان کبد چرب غیرالکلی است. هدف از این پژوهش بررسی تاثیر تمرین تناوبی شدید همراه با مصرف مکمل خرفه بر گیرنده X کبدی آلفا (LXRα) و گیرنده گاما فعال کننده تکثیر پروکسی زوم (PPARγ) در کبد موش های صحرایی مبتلا به کبد چرب غیرالکلی بود.

    مواد و روش ها

    در این مطالعه تجربی، 30 سرموش صحرایی نر از نژاد ویستار؛ با دامنه وزنی 185-160 گرم، به دو گروه اصلی بیمار (25=n) و شاهد سالم (5=n) تقسیم شدند. کبد چرب غیرالکلی با 12 هفته رژیم غذایی پرچرب القاء شد. پنج موش برای تایید ابتلا قربانی شدند و مابقی موش ها به چهار زیرگروه پنج تایی شامل شاهد کبد چرب، مکمل خرفه، تمرین و تمرین+مکمل خرفه تقسیم شدند. مکمل یاری با خرفه شامل دریافت روزانه 400 میلی گرم بر کیلوگرم وزن بدن پودر حل شده خرفه بود. تمرین تناوبی شدید شامل 5 جلسه در هفته دویدن با شدت 90 درصد سرعت بیشینه به مدت 8 هفته بود. در پایان، مقادیر LXRα و PPARγ بافت کبد اندازه گیری شد.

    یافته ها

    مقادیر LXRα در گروه های تمرین+مکمل (0/002=p، اندازه اثر=0/63)، تمرین (0/017=p، اندازه اثر=0/43) و مکمل (0/009=p، اندازه اثر=0/44) در مقایسه با گروه شاهد کبدچرب به طور معناداری پایین تر بود. مقادیر LXRα در گروه تمرین+مکمل به طور معناداری نسبت به گروه تمرین (0/030=p) و گروه مکمل (0/030=p) پایین تر بود. مقادیر PPARγ در گروه های تمرین+مکمل (0/002=p، اندازه اثر=0/83)، تمرین (0/030=p، اندازه اثر=0/60) و مکمل (0/004=p، اندازه اثر=0/71) نسبت به گروه شاهد کبد چرب به طور معناداری پایین تر بود. مقادیر PPARγ در گروه تمرین+مکمل به طور معناداری (0/030=p) نسبت به گروه تمرین پایین تر بود.

    نتیجه گیری

     تمرین ورزشی تناوبی شدید به همراه مصرف مکمل خرفه ممکن است از طریق کاهش LXRα و PPARγ کبدی و بهبود تنظیم مسیرهای تولید چربی در کبد، در درمان بیماری کبد چرب غیر الکلی موثر باشد.

    کلیدواژگان: تمرین تناوبی با شدت بالا، خرفه، بیماری کبد چرب غیر الکلی، آلفا LXR و گاما PPAR
  • سید میلاد اسدی فریزی، کیوان حجازی*، وحیدرضا عسکری، امیرحسین حقیقی صفحات 188-195
    مقدمه

    سم پاراکوات باعث استرس اکسیداتیو و آپوپتوز می شود. هدف پژوهش حاضر بررسی تاثیر هفت هفته تمرین هوازی و مکمل یاری با پیپرین بر شاخص های استرس اکسیداتیو مغزی؛ در موش های صحرایی نر نژاد ویستار؛ مواجهه یافته با پاراکوات بود.

    مواد و روش ها

    تعداد 48 سر موش صحرایی نر به شش گروه مساوی شامل: 1) شم، 2) پاراکوات (شاهد منفی)، 3) پاراکوات+تمرین، 4) پاراکوات+تمرین+پیپرین، 5) پاراکوات+ پیپرین و 6) پاراکوات+ویتامین E، تقسیم شدند. تمرین هوازی شامل دویدن روی نوارگردان به مدت هفت هفته بود که پنج جلسه در هفته و هر جلسه به مدت 30 الی40 دقیقه با سرعت 10 تا 18 متر در دقیقه اجرا شد. پاراکوات به میزان 5 میلی گرم برای هر کیلوگرم وزن بدن، سه بار در هفته به صورت درون صفاقی تزریق شد. مکمل پیپرین به مقدار10 میلی گرم و ویتامین E به مقدار20 میلی گرم برای هر کیلوگرم وزن بدن، بصورت روزانه؛ به حیوانات خورانده شد. شاخص های استرس اکسیداتیو، شامل سطوح مالون دی آلدیید، گلوتاتیون در نمونه های جدا شده از بافت هیپوکامپ مغز اندازه گیری شد.

    یافته ها

    غلظت مالون دی آلدیید در گروه شاهد منفی (0/24±2/20) در مقایسه با گروه های شم (0/16±0/54)، پاراکوات+تمرین (0/25±1/64)، پاراکوات+پیپرین (0/24±1/57) و پاراکوات+تمرین+پیپرین (0/18±1/16) و پاراکوات+ویتامینE (1/43±0/15)، بصورت معنی دار بیشتر بود (0/001>P). غلظت گلوتاتیون در گروه شاهد منفی (0/20±1/36) بصورت معنی دار (0/001>P) کمتر از سایر گروه ها بود (شم (0/65±3/59)، پاراکوات+تمرین (0/25±1/94)، پاراکوات+پیپرین (0/34±2/28) و پاراکوات+تمرین+پیپرین (0/39±3/20) و پاراکوات+ویتامین E (2/08±0/31)).

    نتیجه گیری

    بر اساس یافته ها، استفاده از تمرین به تنهایی و همراه با مکمل پیپرین می تواند راهبرد جدیدی برای پیشگیری از اثرات سمی پاراکوات بر بافت عصبی باشد

    کلیدواژگان: پاراکوات، پیپرین، تمرین هوازی، مالون دی آلدئید، گلوتاتیون
  • سارا جلالی فراهانی، فاطمه ماهانی، رحمن پناهی، فریدون عزیزی، پریسا امیری* صفحات 196-207
    مقدمه

    اتخاذ رفتارهای خودمراقبتی دیابت برای کنترل گلوکز خون ضروری است و لیکن پیروی از آن ها؛ به دلیل محدودیت های مرتبط با کووید-19، با چالش مواجه شده است. این محدودیت ها بر وضعیت روانی- اجتماعی افراد مبتلا به دیابت تاثیر منفی گذاشته است و می تواند از خودمراقبتی بهینه جلوگیری کند. لذا این مطالعه با هدف تبیین تجربیات افراد مبتلا به دیابت نوع 2 در مورد عوامل موثر بر اتخاذ رفتارهای خودمراقبتی و مدیریت بیماری دیابت در طول همه گیری کووید-19 انجام شد.

    مواد و روش ها

    این مطالعه کیفی با استفاده از تحلیل محتوای قراردادی انجام شد و داده های آن از طریق مصاحبه با افراد بالای 18 سال مبتلا به دیابت نوع 2، که از درمانگاه غدد بیمارستان عرفان تهران انتخاب شدند، جمع آوری گردید. مصاحبه های نیمه ساختاریافته با استفاده از تلفن و پیام رسان واتساپ، با 20 شرکت کننده (15 زن) انجام شد. تحلیل محتوا با استفاده از روش مقایسه ای مستمر انجام شد و از روش کدگذاری باز و محوری استفاده گردید. داده ها به صورت دستی کدگذاری شدند و مفاهیم و دسته  بندی های اصلی از داده ها پدیدار شدند.

    یافته ها

    دو مضمون اصلی شامل؛ چالش ها و محدودیت های خودمراقبتی دیابت و تسهیل کننده های خودمراقبتی موثر، از داده ها پدید آمد. چالش ها و محدودیت ها شامل چهار موضوع فرعی بود: تغییرات اجتناب ناپذیر سبک زندگی، مشکلات روان شناختی اجتماعی، محدودیت/عدم دسترسی به خدمات مراقبت های بهداشتی و دارو، و پیامدهای نامطلوب جسمانی. تسهیل کننده ها دو موضوع فرعی داشتند: بهبود توانایی فردی و حفظ تعامل اجتماعی.

    نتیجه گیری

    یافته ها نشان داد که تغییرات اجتناب ناپذیر سبک زندگی، دسترسی محدود به مراقبت های بهداشتی و پیامدهای روان شناختی اجتماعی نامطلوب مهم ترین چالش ها برای مدیریت دیابت در طول همه گیری کووید-19 بودند. بهبود مهارت های مدیریت استرس و راهبردهای مقابله ای موثر می تواند اتخاذ رفتارهای خودمراقبتی را تسهیل کند.

    کلیدواژگان: کووید-19، مدیریت دیابت، مطالعه کیفی، رفتارهای خودمراقبتی، دیابت نوع 2
|
  • N. Broomand, F .Ahmadi Mojaveri, Z. Karamelahi* Pages 149-155
    Introduction

    Diabetic retinopathy is one of the most important complications of type 1 and 2 diabetes, which is the most important cause of blindness in people aged 20 to 74. This study aimed to determine the prevalence of retinopathy in newly diagnosed type 2 diabetes mellitus at the Diabetes Center of 5th Azar Hospital in Gorgan.

    Materials and Methods

    A total of 260 patients with newly diagnosed type 2 diabetes in the Diabetes Center of 5th Azar Hospital were included in this cross-sectional descriptive study. Demographic information, fasting blood sugar (FBS), and glycosylated hemoglobin (HbA1c) were collected from the patients' files.The results of ophthalmic examinations of the patients, including examination of the fundus, corneal sensation and eye pressure were also recorded and collected. Data analysis was carried out in SPSS16 software using the independent t-tests, Chi-square test, and analysis of variance at significance level of 0.05.

    Results

    The prevalence of diabetic retinopathy was 34.23% (89 people), of which 68.5% (61 people) had mild non-proliferative retinopathy. Age (P=0.044), HbA1c (P=0.014), and FBS (P=0.032) had a statistically significant association with diabetic retinopathy. Also, the increase in eye pressure was significantly higher in patients with diabetic retinopathy than in those without diabetic retinopathy (P=0.001).

    Conclusion

    Considering the high prevalence of retinopathy among type 2 diabetic patients, the examination and follow-up of diabetic patients can be an effective factor in reducing diabetic retinopathy.

    Keywords: Diabetes Mellitus, Diabetic Retinopathy, Diabetes Complications
  • M .Navvab, S. Hosseinpour-Niazi*, P. Mirmiran, J .Mirzay Razaz, F. Azizi Pages 156-166
    Introduction

    This study aimed to investigate the relationship between the consumption of refined and whole grains and the risk of the metabolic syndrome in adults.

    Materials and Methods

    In this prospective study, the consumption of whole and refined grains was assessed in 1452 subjects who participated in the Tehran Lipid and Glucose Study using a valid and reliable food frequency questionnaire. Metabolic syndrome components were defined based on the Adult Treatment Panel criteria. The Cox regression model was used to investigate the relationship between the consumption of various types of cereals and the components of the metabolic syndrome.

    Results

    The median of whole grains consumption was 121.7 g per day, and the average consumption of refined grains was 202.2 g per day. Refined grains have a significant and positive association with increased serum triglycerides (risk ratio [RR], 1.03; CI, 1.31-2.18), and abdominal obesity (RR, 1.33; CI, 1.02-1.75) blood pressure (RR, 1.33; CI, 1.01-1.75), and reduction of high-density lipoprotein (HDL; RR, 1.52; CI, 1.25-1.84) after adjustment for confounders. The consumption of whole grains had no relationship with the components of the metabolic syndrome.

    Conclusion

    Reducing the consumption of refined grains can prevent the occurrence of metabolic syndrome components.

    Keywords: Whole grains, Refined grains, Metabolic syndrome components
  • P. Khabiri*, MR. Rahimi, I .Rashidi, SE .Nedaei Pages 167-177
    Introduction

    This study aimed to investigate the effect of aerobic training (AT) and aged garlic extract (AGE) supplementation on plasma fetuin-A levels and insulin resistance.

    Materials and Methods

    Forty male Sprague-Dawley rats were exposed to high-fat (n=32) and standard (n=8) diets for 9 weeks. Obesity induced in the high-fat diet group and they were divided into 4 subgroups: the obese control (OC), supplementation with AGE, AT, and supplementation with AGE+AT; interventions were performed for 8 weeks in this group. The rats of the group fed with a standard diet (C) continued the diet for 8 weeks. The AGE supplementation was fed to rats once daily at a dose of 600 mg/kg by gavage. Aerobic training included running on a treadmill 5 days a week. Blood samples were collected and plasma levels of fetuin-A, insulin, and glucose were measured 48 hours after the last interventions and after 12 hours of fasting.

    Results

    Plasma fetuin-A levels showed a significant reduction following all interventions (AGE, AT, AGE+AT) compared to the OC group (26.38±4.42, 19.8%, 22.87±3.50, 30.5%, 17.21±2.20, 47.7%, respectively, compared to 32.93±6.56; P=0.020, P=0.001, P=0.001, respectively). Plasma insulin also showed a significant decrease following all interventions (1.04±0.13, 33.3%, 0.73±0.15, 53.2%, 0.66±0.13, 57.6%, respectively, compared to 1.56±0.13; all interventions P=0.001). Plasma glucose showed a significant decrease only following AGE+AT (112.65±6.20 compared to 127.60±7.85, 11.7%; P=0.001). Insulin resistance also showed a significant decrease following all interventions (0.31±0.04, 36.7%, 0.22±0.04, 55.1%, 0.18±0.04, 63.2%, respectively, compared to 0.49±0.04; all interventions P=0.001).

    Conclusion

    Both supplementation with AGE and AT seem effective in reducing plasma fetuin-A and improving insulin resistance. However, AT alone and the combination of AT+supplementation with AGE showed more effects compared to supplementation with AGE.

    Keywords: Exercise training, Obesity, Hepatokine, Aged garlic extract
  • M. Zarei*, Z .Kadkhoda, A .Yaghoubi Pages 178-187
    Introduction

    Lifestyle modification through dietary interventions and exercise training is the main approach to treating nonalcoholic fatty liver (NAFLD). The aim of this study was to investigate the effect of high-intensity interval training (HIIT) with Portulaca oleracea supplementation on liver X receptor α (LXRα) and peroxisome proliferator-activated receptor γ (PPARγ) in the liver tissue of rats with NAFLD.

    Materials and Methods

    In this experimental study, 30 male rats with a weight range of 160-185 g were divided into 2 main groups: NAFLD (n=25) and healthy control (n=5). Nonalcoholic fatty liver was induced in rats with 12 weeks of a high-fat diet. Five rats were sacrificed to confirm the establishment of NAFLD, and the remaining rats were divided into 4 subgroups: fatty liver control (n=5), P. oleracea supplement (n=5), HIIT (n=5), and HIIT+P. oleracea supplement (n=5). Rats in supplementation groups were given 400 mg/kg/day of dissolved P. oleracea powder. HITT consisted of 5 sessions a week of running with an intensity of 90% of maximum speed for 8 weeks. At the end of the study, LXRα and PPARγ ​​levels in liver were measured.

    Results

    LXRα values were significantly lower in the HIIT+P. oleracea (P=0.002, effect size=0.63), HIIT (P=0.017, effect size=0.43), and P. oleracea groups (P=0.009, effect size=0.44) than in the fatty liver control group. LXRα values were significantly lower in the HIIT+P. oleracea group than in the HIIT (P=0.030) and P. oleracea groups (P=0.030). PPARγ values were significantly lower in the HIIT+P. oleracea (P=0.002, effect size=0.83), HIIT (P=0.030, effect size=0.60), and P. oleracea groups (P=0.004, effect size=0.71) than in the fatty liver control group. PPARγ values were significantly lower in the HIIT+P. oleracea group than in the HIIT group (P=0.030).

    Conclusion

    HIIT with P. oleracea supplementation may be effective in the treatment of NAFLD disease by reducing LXRα and PPARγ and improving the regulation of fat production pathways in the liver.

    Keywords: High-intensity interval training, Portulaca, Nonalcoholic fatty liver disease, LXRα, PPARγ
  • SM .Asadi Ferizi, K .Hejazi*, VR. Askari, AH. Haghighi Pages 188-195
    Introduction

    Paraquat triggers oxidative stress and apoptosis. This study aimed to explore the effects of 7-week aerobic training and piperine supplementation on oxidative stress markers of brain tissue in male Wistar rats exposed to paraquat.

    Materials and Methods

    Forty-eight adult rats were divided into 6 groups: 1) sham, 2) paraquat (negative control), 3) paraquat+training, 4) paraquat+training+piperine, 5) paraquat+piperine, and 6) paraquat+vitamin E. Aerobic training included 7 weeks of walking on a treadmill, 5 sessions per week for 30-40 minutes per session with 10 to 18 m/min. The paraquat was prepared at a dose of 5 mg/kg body weight; it was injected intraperitoneally 3 times a week. The animals were fed daily on piperine supplementation (20 mg) and vitamin E (20 mg/kg body weight). Oxidative stress markers, including malondialdehyde (MDA) and glutathione (GSH) levels, were measured in samples obtained from the brain hippocampus tissue.

    Results

    The MDA concentration was significantly higher in the negative control group (2.20±0.24) than in the sham (0.54±0.16), paraquat + training (1.64±0.25), paraquat+piperine (1.57±0.24), paraquat+training+piperin e (1.16±0.18), a nd p araquat+vitamin E groups (1.43±0.15; P<0.001). However, the GSH concentration was significantly lower in the negative control group (1.63±0.20; P<0.001) than in sham (3.59±0.65), paraquat+training (1.94±0.25), paraquat+piperine (2.28±0.34), paraquat+training+piperine (3.20±0.39), and paraquat+vitamin E groups (2.08±0.31).

    Conclusion

    The use of training alone and training with piperine supplementation can be considered a new strategy to prevent paraquat-induced neurotoxicity.

    Keywords: Paraquat, Piperine, Aerobic exercise, Malondialdehyde, Glutathione
  • S .Jalali-Farahani, F .Mahani, R. Panahi, F .Azizi, P. Amiri* Pages 196-207
    Introduction

    Adopting diabetes self-care behaviors to control blood glucose is essential, but adherence to them has been challenged due to restrictions related to Covid-19. These restrictions have negatively impacted the psychosocial condition of individuals with diabetes, which could lead to poor self-care. Accordingly, this study aimed to explore the experiences of individuals with type 2 diabetes regarding self-care behaviors and diabetes management during the COVID-19 pandemic.

    Materials and Methods

    This qualitative study was conducted using conventional content analysis, the data of which were collected through interviews with people over 18 years of age with type 2 diabetes who were selected from the Endocrinology Clinic of Erfan Hospital in Tehran. Using telephone and WhatsApp, semi-structured interviews were conducted with 20 participants (15 women). Content analysis was done using the constant comparative method, and the open and axial coding method was applied. The data were manually coded, and the main themes and categories emerged from data.

    Results

    Two main themes emerged from the data: 1) challenges and limitations toward diabetes self-care and 2) facilitators of efficient self-care. Challenges and limitations included 4 sub-themes: Inevitable lifestyle changes, psychosocial problems, limited/lack of access to health care services and medication, and adverse physical effects. Facilitators had 2 sub-themes: improved individual capability and maintaining social interaction.

    Conclusions

    Our findings indicated that inevitable lifestyle changes, limited access to health care, and adverse psychosocial consequences were the most critical challenges for diabetes management during the COVID-19 pandemic. Improving stress management skills and effective coping strategies can facilitate the adoption of self-care behaviors.

    Keywords: COVID-19, Diabetes management, Qualitative study, Self-care behaviors, Type 2 diabetes